کاریکلماتوریست دلنوشته های یک خبرنگار جنوبی شنبه 86 اسفند 25 :: 10:18 عصر :: نویسنده : محمد پای بست
فصل هاى سرخ و سفید و زرد را آزمودیم. چیزى در چنته نبود. بگذار فصل آخر را با تو باشیم. این فصل را با من بخوان، باقى فسانه است. این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است. حضور حداکثری شما مردم میهن دوست پای صندوقهای سرنوشت را تبریک و تهنیت عرض می کنم و این ضایعه دردناک را به جناب بوش و دیگر کاسه لیسان نظام سلطه تسلیت عرض می نمایم. بارها و بارها گفته ام: نوشته های من در این وبلاگ زائیده افکار و عقاید شخصیم هستند و امروزه هر کسی حق حرف زدن دارد. من هم خوشحال می شوم نقد شوم شاید اشتباه هم کنم چون انسان جایزالخطاست. همه ما، هر که هستیم، از پایین تا بالا، فردای قیامت باید تقاص پس دهیم. تقاص این همه زحمتی که خرج این نظام شده است. ما می گذاریم فرصت ها از دست بروند، و درست آن جا که داریم خفه می شویم، چرتمان می پرد و فریاد وامصیبتا سر می دهیم. اصلا اشکالی نداره به گفته یکی از دوستان من کودکم ولی مگر کودکان حق جرف زدن ندارند؟ شما که دم از آزادی بیان می زنید این اجازه را به کودکان هم بدهید تا نقدتان کنند. من که دوست دارم نقد شوم ولی شما را نمی دانم. گاهی پیش می آید که نوشته های بازدید کنندگان و پاسخ های من به آنها در بخش نظرات، بسیار داغتر از مطلب اصلی می شود ضمن اینکه من عادت ندارم مثل بعضی از دوستان از فرهنگ سانسور افکار دیگران استفاده کنم و هر کسی هر پیشنهاد و انتقادی که در بخش نظرات وبلاگم بنویسد امکان ندارد که پاک شود مگر اینکه اقدام به فحاشی به دیگری کند. رهبر فرزانه انقلاب در زمینه برگزاری انتخابات پرشور به همه مردم و جریانات مختلف هشدار دادند که فقط و فقط به تبلیغ کاندید خود بپردازید و به هیچ عنوان به تخریب رقیب مقابل نپردازید. من هم سعی کردم در ایام انتخابات از نگاشتن کوچکترین مطلبی در این زمینه خودداری کنم ولی چه کنم که انتخابات تمام شده و هر کسی که نماینده باشد چه موافق و چه مخالف، به هر حال نماینده من هم است و از او کار می خواهم و تا جایی که امکان دارد اگر چراغ سبز بدهد یاریش می کنم. همه باید اینجور باشند وگرنه هیچوقت پیشرفت نمی کنیم و همیشه باید تو سر هم بزنیم. من امسال دو راه انتخاب پیش رو داشتم یکی در ایذه و دیگری در دشتستان بزرگ چون سرنوشت هر دو شهرستان برایم مهم بود. ایذه برای رهایی از محرومیت و قومگرایی افراطی و دشتستان بخاطر احساس تکلیف و دین به زادگاه و مهم دانستن تعیین سرنوشت شهرم برازجان که مسلما دومی را انتخاب کردم ولی تا زمانی که در ایذه بودم برای دوستان وضعیت انتخاب فرد لایق را از نظر شخصی خودم و بر اساس معیارهایی که داشتم بیان می کردم و هیچ وقت هم به کسی نگفتم که مثلا تو باید به علیرضا دهقان رأی بدهی چون اینکار یعنی توهین به شعور فرد مقابل. هر کسی حق فکر کردن، تصمیم گیری و انتخاب دارد. اما در دشتستان متأسفانه برغم تلاش های بسیار گسترده ای که برای سالم برگزار شدن انتخابات شد با شجاعت کامل اعلام می کنم که پول حرف اول را می زد! و وقتی با چشمان خودم خرید و فروش آراء و حقه های زشت و ناپسند انتخاباتی را دیدم صراحتا به دوستانم گفتم: شک نکنید که این انتخابات هم یکی از کثیف ترین هاست و هر کسی بیشترین خرج را کند بالا رفته! امکان ندارد کسی با آرای سالم بروی کرسی سبز نمایندگی مردم دشتستان در مجلس شورای اسلامی تکیه بزند!. شاید حوزه های انتخابیه دیگر در کشور اینگونه نبوده است نمی دانم ولی اینجا چیزی بنام انصاف و اخلاق انتخاباتی حکم فرما نبود. واقعا انتخاب شدن به چه قیمتی؟ در این جا حقیقت شلاق می خورد، که این البته رسم عدالت بعضی هاست. در این جا، شمشیرها کمر به قتل تقوا بسته اند. کجاست آن اشاره و تلنگری که راه بگشاید؟ ما تقصیر هم نداریم، داریم کفاره گناهان بعضی از گذشتگانمان را پس می دهیم. این ها از فواید جامعه مدنی است باید زیارت جامعه را خواند، انقریب است که بلا نازل شود. و اگر بلا بیاید، این طور نیست که دست به کمر، خم شود، و از بالا به جماعت بشر بنگرد و با دو انگشت خود، انگار که دم موشی را گرفته باشد، یک به یک، گریبان نابکاران و فاسدان و خاطیان را بگیرد و از میان خوبان و صالحان بیرون بکشد و به قعر بلا پرتابشان کند. نه، اگر بلا بیاید، تر و خشک را با هم می سوزاند. بدان را به دلیل فضاحتشان، و خوبان را به دلیل سکوت و اهمال و مسامحه شان. این حرف من نیست، در سوره انفال آیه 25 چنین آمده است: «بترسید از بلایی که چون آید، مخصوص ستمکاران نخواهد بود. بلکه همه را فرا می گیرد...». دروازه سیرک را باز کردند تمساح و گاو و گاوچران سوار وزغ شدند و به صحنه آمدند زمین اگر بر شاخ گاو نگردد هم، این انتخابات مصموم حتما بر شاخ گاو بنا شده ست! عدالت تعطیل است، تا اطلاع ثانوی! یکی به من جوان نسل سومی جواب دهد که چه شد؟ و چه اتفاقی افتاد؟ چرا ما نباید انتخاباتمان بدون حضور اسکناس انجام شود؟ اگر پاسخ ندهید من هم تقصیر ندارم اینگونه فکر کنم که شاید برادران ما به اشتباه انقلاب را از دست رفته می دیدند و بعضی از مسئولین ارزشی ما نادانسته، نفهمیدند چه اشتباه بزرگی مرتکب شدند، آمدند بند کردند که این دوم خردادی ها باید از بیخ و بن رد صلاحیت شوند!. بعضی گفتند آقا چرا مگر شما نمی گویید فضای باز سیاسی؟ گفتند خوب تعداد کمی را که خطرشان کمتر است، تأیید می کنیم تا سر و صداها بخوابد. و در اینطرف گود هر کسی نماز و روزه شبش ترک نمی شد کاندید شد و گفتند خوب است رقابت ایجاد می شود و مجلس آینده نیز مجلسی خوب است چرا که اگر اونطرفی ها بروند مجلس بدون شک خاتمی دوره بعد رئیس جمهور می شود و اشتباهی رو که ما در گزینش ها کردیم آنها دیگر مرتکب نمی شوند. جریان گذشت تا مثلا در منطقه ما متوجه شدند که آقا اونطرف همه یکی هستند، متحد و منسجم وارد میدان شدند ولی در عوض اینطرف همه هستند و هیچکس نیست و اینگونه شد که فهمیدند که چه اشتباهی کرده اند ولی چه کنم که خود کرده را تدبیر نیست. نه، اینجوری گترهای نمیشود «ماندگارانه» کار کرد. من چکار کنم که این فکرها رو نکنم؟ منتظر یک جواب قانع کننده ام. بعضی از همولایتیِ های ما، نه باب دندان کارگزاران بودند، نه باب میل اصلاحطلبان و نه به مذاق عدالتخواهان خوش آمدند! بعضی از آقایان هم پرچم وار به دنبال پست رنگ عوض می کردند، خیلی از آنها که به برکت همین اندوختهی عزّت و اعتبار، نام و نشانی یافتهاند و از بینشانی و غربت، سر به در آوردهاند و برای خود کسی شدهاند؛ به ولینعمت خود بیاعتنایند و فراموش کرده و میکنند که از کجا آمدهاند و چه باید بکنند. اینها در آینده، ذات خود را بروز می دهند، این ماجرای انتخابات، به عریانی ذات خیلی ها سرعت بخشید. ما باید چه قدر خرج میکردیم تا راز بهمپیوستگیِ آدمهای موذی و منفور و هفتخط و پرچم، با بعضیها که مثلا خود را سینهچاک پدیدهی دوم خرداد قلمداد میکردند، برملا میشد؟ اما شما به راحتی، و با ورق زدن نشریهها، گذشته و حال اینان میفهمید که چگونه و به چه راحتی، مثلا فلان هفتهنامه که صاحب امتیازش، فلان شخصیت به قول خود دلسوز مردم است، میدان رقص پای این جماعت زیرک شده است. اینها همهاش موجب خرسندی و شادمانی است. چرا؟ چون آدمهای فرصتطلب و چندرنگ، ذات خود را عریان میکنند و از صف اهل انقلاب بیرون میروند و تکلیف انقلاب را با دوست و دشمنش روشن میکنند. یعنی درست مشکل استخوانسوزی که حضرت امیر(ع) را در صفّین و بعد از آن، زمینگیر کرد، از پیشِ پایِ انقلاب برداشته میشود. باید این روزها، «سیاست» را نه از مطبخ عمروعاص، که از خانهی گلین علی(ع) و فاطمه(س) آموخت! آی مردم، شما هوشیارتر از آن هستید که من ناچیز شما را به دستهای پنهان و پشت پرده اشاره دهم. به دستهایی که بلدند چگونه از حنجرهی پرخاشگرِ این، از لباس روحانیِ آن، از بلندپروازیها و جاهطلبیِ این یکی، و از موقعیت و نفوذِ دیگری و … سود ببرند. بعضی دیگر هم ستاره سهیل هستند و مردم کاملا آنها را شناخته اند. آقایان، ما در سلامت و خداپرستی شما شکّی نداریم! اما چرا باید این مردم، در بزنگاههای انتخاباتی و حیثیتی مورد توجه و عنایت شما واقع شوند؟ چرا فقط در این ایام، در میان مردم ظاهر میشوید و در محافل آنان شرکت میجویید و از زرنگی، آه همدردی با آنان بر میکشید. ما تب شما را میبینیم. جنس عرق پیشانی شما را هم میشناسیم. با مردم صادق باشید. معنی صداقت هم این نیست که به هنگام انتخابات، در نسخهی سخنرانیها و مصاحبهها، پیچیده شود و از حلق فهم مردم به درون معدهی جامعه فرو رانده شود. شما که از فهم مردم ما خبر دارید! با مردم روراست باشید! آقایانی که کاندید شدید، بعضی از شما در این ایام، حرفهایی میزدید که در گذشته، نمیزدید. از چیزهایی میگفتید که ما سرریزِ این همه معرفت را از زبان شما، بیشتر شعار تلقّی میکردیم. باور کنید دست خودمان نیست! چرا و به چه قیمتی می خواهید از نردبان اعتماد مردم بالا روید؟ هر اتفاقی که در این نظام بیافتد تیری است که یا به چشم دشمنان فرو میشود یا برگشت خورده و خود ما را زخمی میکند. ما با شعارها و حرفهای بودارِ روزهایی که گذشت کاری نداریم. فریب هم نمیخوریم. سابقهی آدمها و حالِ فعلیِ آنها بهترین راهنمای ماست. آقایان، خانمها، من این قدر منفیباف و بدبین هم نیستم که یکطرفه به قاضی روم. محصول عمل هر فرد را در آینده نگاه می کنم و اگر هم محاسباتم درست نبود با جرئت می گویم من اشتباه کردم. خیلی ها که به دروغ ادعای ولایتی بودن هم می کنند در اوج تبلیغات انتخاباتی به جای آرام نگه داشتن جو به دروغ پراکنی و تهمت و افترا به مخالفانشان می پرداختند. شما که باید الگو باشید اینچنین می کنید پس وای بر دیگران. البته خیلی خوشحالم چون بعضی ها خوب حالشان گرفته شد و عمر دم و دستگاه فتنه انگیزیشان به پایان رسید. من که واقعا نمی دانم چه باید کرد؟ بعضی از دوستان فقط بلدند انتقاد بی خود کنند و رقیبان را زیر سؤال ببرند و بگویند که فلانی وقتی فلان جا کار می کرد فلان کار را یادش رفت انجام دهد که ما هم جیبمان پر شود و از این جور حرف ها در صورتی که خودشان عرضه کار کردن ندارند و وقتی انتقاد می کنند راهکار نمی دهند. امام علی (ع) می فرمایند: سکوت در برابر شخص احمق، بهترین پاسخ است. حالا که ما سکوت می کنیم دوستان گله می کنند که شما کم آوردید نه به خدا اینطوری نیست. امام علی (ع) در جای دیگری می فرمایند: جاهل را سرزنش نکن که دشمن می گردد و عاقل را سرزنش کن تا دوستت بدارد. همه می دانند که مدیران کارامد، از مشکلات نردبان ترقی می سازند. مشکلاتی که خواسته یا ناخواسته در همه بدنه تشکیلاتی جامعه پیش می آید. ولی هنر مدیر این است که با درس عبرت گرفتن از گذشته آینده روشنی را برای مردم تضمین کند البته با کمک خود مردم. انتقاد حد و اندازه دارد و باید نکات مثبت را هم دید چون امام حسن (ع) می فرمایند: تیزبین ترین چشم ها آن است که خوبی ها را ببیند. زمانی که عده ای سر قافله را کج کرده بودند و با ولع تمام داشتند دل و جگر توسعه را به دندان می کشیدند، فریادهای مردم که ای داد، بردند و خوردند، راه به جایی نبرد؟ شاید آقایان آن روز منافعشان تأمین بود. به هر حال این انتخابات هم چه خوب، چه بد، تمام شد . بیایید به خودمان قول بدهیم نتایج که قطعی شد، هر کسی که نماینده بود چه مخالف چه موافق دست یاری برسانیم تا کشورمان آبادتر از گذشته باشد و شهرستان بیشتر از این ضربه نخورد. ما که همیشه به کمترین ها قانع بوده ایم، اینبار هم سعی کنیم با مدیریت زمان، با تلاش و کوشش به مردم خدمت کنیم و بازی های سیاسی را کنار بگذاریم. انشاءالله موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||